درباره نوشتن

کلمات برای من همیشه وسوسه‌انگیز بوده‌اند. در نگاه اول انگار تنها برآیند نشستن چند حرف در کنار هم هستند. اما همین‌که قدم می‌گذاری به عمق، همه چیز عوض می‌شود؛ وسیع، گسترده و بی‌مرز. کلمه‌ها رشد می‌کنند، دست و پا در می‌آورند، راه می‌روند و با معانی‌شان بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند. این‌جاست که وسوسه می‌شوی جهان را و زندگی را یکبار دیگر و با کلمات روزمره بازتعریف کنی. برای همین است که شب‌‌‌ها وقتی برگه و مداد را می‌گذاری روی میز تحریر، صفحه‌ی Word کامپیوتر شخصی‌ات را روشن می‌کنی یا وسایل و دفترت را جمع می‌کنی برای سفر به دل سکوت و با خودت فکر می‌کنی چقدر می‌توان نوشتن را کِش داد، رَدِ قطره‌هایی که تا زیر قالیچه کنار در دنبال‌شان می‌کنی، صدای محو آدم‌ها و ماشین‌ها در کوچه یا چراغ‌های دوردست روی کوه طرح کلی نوشته می‌اندازد توی سرت و فردا صبح که راه می‌افتی به سمت محل کار مثل بقیه از کنار صداها و تصویرها راحت نمی‌گذری. برای من همیشه “این تجربه از نوشتن”، لذت‌بخش است؛ ناب و ناشناخته. این‌ را می‌نویسم که بگویم: درست فکر می‌کردم. زندگی همه‌اش این‌ نیست، زندگی نیست که می‌رود دنبال این‌؛ این‌ است که کم‌کم می‌آید و می‌نشیند روی فرازها و فرودهای زندگی. این‌ است که همه‌اش می‌شود زندگی.